اوقات فراغت در مناطق مختلف شهر مشهد زمین تا آسمان با هم دیگر تفاوت دارد. در مناطق بیشتربرخوردار یا بهاصطلاح «بالای شهر» همینکه تابستان آغاز میشود بچهها از صبح تا شب درگیر این کلاس و آن کلاس هستند.
بسیاری از آنها حتی وقت سرخاراندن ندارند، ضمن اینکه خیلی هم لازم نیست از منزلشان دور شوند، چون تمرکز ایندست کلاسها در آن محلهها آنقدر زیاد است که حتی به خانوادهها قدرت انتخاب هم میدهد تا از میان آنهمه آموزشگاه و کلاس موردی را انتخاب کنند که برای فرزند دلبندشان بهتر است.
اما تابستان و اوقات فراغت برای بچههای برخی از مناطق مشهد به فوتبال بازیکردن در کوچه و زمین خاکی و یا دوچرخهسواری خلاصه میشود و بس. خیلی لازم نیست راه دوری برویم.
در همین محلههای سیسآباد و دروی و رسالت خبری از کلاسهای مختلف آموزشی نیست؛ اگر هم باشد، معمولاً اینقدر از این سه محله دور است که خانوادهها ترجیح میدهند فرزندانشان را در آنجا ثبتنام نکنند.
درطول این سالها هم که اسم «حاشیۀ شهر» را روی این مناطق گذاشته و از لزوم کار فرهنگی در آن صحبت کردهاند اتفاق خاصی دستکم ازسوی سازمانهای مسئول دراینزمینه رخ نداده است و این خود مردم بودهاند که گوشهای از کار را گرفتهاند.
تقریباً یک ماه میشود که گروهی از دانشجویان دانشگاه «فردوسی» مشهد و «امام رضا (ع)» در قالب طرحی جهادی مشغول برگزاری کلاسهای اوقات فراغت برای بچههای حاشیۀ شهر در محلۀ سیسآباد هستند.
کلاسهایی که شاید درظاهر شبیه دیگر برنامههایی باشند که در مراکزی، چون کانونهای فرهنگی ارائه میشود، ولی درباطن تفاوتهای زیادی با آنها دارند. با سمیه ابراهیمی، مدرس دانشگاه و مسئول این طرح، دربارۀ آن به گفتگو نشستیم.
سمیه ابراهیمی دانشجوی دکتری مدیریت آموزشی دانشگاه «فردوسی» است و چندسالی میشود که هم در این دانشگاه و هم در دانشگاه بینالمللی «امام رضا (ع)» تدریس میکند.
دربارۀ اینکه چرا به کارکردن در حاشیۀ شهر و مناطق کمتربرخوردار علاقهمند شده و کفش آهنی بهپا کرده که مجوزها و فضای موردنیاز را برای کاری که درنظر دارد فراهم آورد میگوید: «از زمانیکه وارد حیطۀ دانشگاه و تدریس شدم همیشه این توقع را از خودم داشتهام که فعالیت مفیدی برای شهر و جامعۀ خودم انجام بدهم.
بالأخره من باید هزینۀ استفاده از امکاناتی را که دولت برایم فراهم کرده تا درس بخوانم با خدمتکردن به مردم بپردازم و آن دانشی را که کسب کردهام دراختیار آنها هم قرار بدهم.
درطول چند سال اخیر محلات مختلفی از شهر را دیده بودم، یا بهواسطۀ آشنایانی که در آن محلات داشتم یا برای اینکه خودم در آنجا گشته بودم. محلۀ سیسآباد یکی از همینها بود که قبل از این اصلا هیچ آشناییای با آن نداشتم.
وقتی محله را از نزدیک دیدم ارزیابیهایی انجام دادم و با چند نفر از فعالان فرهنگی و اجتماعی که صحبت کردم متوجه شدم سیسآباد دقیقاً همانجایی است که من دنبالش میگشتم؛ یعنی همۀ آن خدماتی را که من مدنظر داشتم در یک محله ارائه بدهم میشد در اینجا عملی کرد.
چون تا پیش از حضور ما و برگزاری کلاسهایمان سابقه نداشت که چنین برنامههایی در سیسآباد برگزار شود، با حمایتی که دانشگاه «فردوسی» و همچنین شهرداری منطقه ۳ از ما و طرحی که ارائه دادیم صورت دادند توانستیم آن را عملی کنیم.».
تیم مدرسانی که به سیسآباد آمدهاند و به کودکان و نوجوانان آموزش میدهند همه حرفهای و باسابقه هستند و نیامدهاند که در حاشیۀ شهر کارآموزی کنند و بهقولی روی سرِ بچههای مظلوم اینجا استاد شوند.
ابراهیمی عنوان میکند: «وقتی قرار شد به اینجا بیاییم تا کار کلاسهای اوقات فراغت را شروع کنیم کسانی را انتخاب کردیم که حرفهای باشند. بسیاری از این دوستان از شاگردان خودِ من در دانشگاه هستند که همه سابقۀ تدریس در مدارس را دارند.
حتی درمیان استادانمان کسی را داریم که مربی مرکز آموزش زبان به غیرفارسیزبانان دانشگاه «فردوسی» و جزو مدرسان خوشنام شهر مشهد است.».
اما انتخابشدن این مدرسان فرآیندی داشته که طی چند مرحلۀ آن فقط کسانی ماندهاند که عشق به کار در حاشیۀ شهر دارند: «ما همان ابتدای کار با مدرسانمان جلسهای گذاشتیم و آنجا کلیات کار را توضیح دادیم.
روی این تأکید کردیم که قرار است کار جهادی بکنیم و هیچ مبلغی دراینمیان ردوبدل نمیشود. طبیعی بود که ریزش داشته باشیم، و تعدادی حذف شدند. در مرحلۀ دوم بچهها آمدند و محله را از نزدیک دیدند.
بازهم برخی ترجیح دادند که با ما همکاری نداشته باشند. سرانجام جمعی باقی ماندند که واقعاً از ته دل دوست داشتند که برای حاشیۀ شهر کاری صورت بدهند.
ضمن اینکه ما برای همۀ کسانی که الآن دارند در طرحمان درس میدهند یک دورۀ آموزشی برگزار و روی این نکته تأکید کردیم که کلاسهای اوقات فراغتی که قرار است برگزار شود روی توانمندسازی کودکان و نوجوانان کار میکند و با بقیۀ طرحها و کلاسها متفاوت است.».
توانمندسازی کودکان و نوجوانان؛ این همان تفاوتی است که کلاسهای اوقات فراغت سالن «رسالت» با دیگرطرحها و برنامههای مشابه دارد، موضوعی که روی آگهی تبلیغاتیشان هم ذکر شده.
اما این توانمندسازی چیست و ابراهیمی و تیمش دقیقاً دارند چه کاری انجام میدهند؟ او این پرسش ما را اینطور پاسخ میدهد: «توانمندسازیای که ما مدنظرمان است و برنامههایمان را برپایۀ آن تنظیم کردهایم برای مهارتهای نرم زندگی است.
بهدلیل کمبودهایی که در نظام آموزشوپرورش ما وجود دارد شاهد هستیم که خروجیهای این سازمان آدمهایی تکساحتی هستند؛ یعنی دانشآموز دیپلمۀ ما تنها مهارتی که خوب یاد گرفته تستزنی کنکور است، نه چیز دیگر.
البته این توقع که آموزشوپرورش باید به تمام و کمال همۀ مهارتهای حسی و عاطفی را به دانشآموزان یاد بدهد چندان درست نیست، چنانکه همین الآن هم همانطورکه گفتم در این زمینه مشکلات زیادی وجود دارد و اصلا خروجیهای متعادل و خوبی وجود ندارد.
اما شاید برای شما سؤال باشد که مهارت نرم چیست. آندسته از مهارتهایی که مستقیم به ارتباط فرد با خدا، جامعه و طبیعت مربوط میشود جزو مهارتهای نرم هستند.
ما درکنار داستاننویسی، زبان انگلیسی و ... مهارتهایی مانند حل مسئله در زندگی، حل تعارض با دیگران، همدلی، خودآگاهی و خداآگاهی و آموزشهایی ازایندست را که برای زندگی بهتر در جامعه نیاز است به بچهها یاد میدهیم.
این نکته را هم باید اضافه کنم که همۀ این مهارتها باید در سنین پیش از دبستان تا ۱۸ سال آموزش داده شود که اثرگذاری داشته باشد. شاید عنوان کلاسهای ما شبیه جاهای دیگر باشد، اما در محتوا و شیوۀ تدریس کاملا متفاوت است.
اصلا هدف ما برگزاری کلاسهای بانشاط با رویکردهای جدید تدریس است تا کودک و نوجوانی که بهنام کلاس اوقات فراغت به اینجا میآید تا ساعتی را بگذراند دیگر شاهد آن فضای خشک در مدرسه نباشد.».
این کنشگر اجتماعی ادامه میدهد: «مهارتهای یادشده بههیچعنوان بهصورت مستقیم آموزش داده نمیشود. بگذارید این موضوع را با مثالی توضیح بدهم: یکی از کارهایی که در آموزش زبان انگلیسی انجام میدهیم آشناسازی بچهها با نعمتهایی است که خدا به آنها داده است.
بچهها چهرۀ یک انسان را نقاشی و بعد همۀ آن نعمتها را به انگلیسی مشخص میکنند. این نوع از آموزش برای دیگرکلاسها هم وجود دارد، اما بهشکل و نوعی دیگر.».
باوجود مشکلاتی که بهطور پیشفرض ناشی از ضعف آموزشوپرورش است بچههای حاشیۀ شهر درگیر مسائل و مشکلات دیگری هم هستند که آنها نیز باید رفع شود تا بیش از این به زندگیشان آسیب نرسد.
مسئول طرح جهادی کلاسهای اوقات فراغت در سیسآباد دراینباره میگوید: «یکی از مشکلاتی که من بهوفور درمیان بچههای اینجا مشاهده کردهام این است که برخی از اینها که شاید بیشتر از دهدوازده سال نداشته باشند بهاندازۀ آدمی بیستوچندساله فکر میکنند که این مسئله برآمده از اوضاع و شرایط خانواده و محل زندگی و نوع تربیتشان است.
خیلیها فکر میکنند که وقتی فرزندشان بیشتر از سن خودش میفهمد خوب است، درحالیکه کاملا برعکس است. بسیاری از این بچهها به همان دلایلی که گفتم قدرت ابراز احساسات خودشان را ندارند.
وقتی یک فرد در جامعه نتواند این کار را بکند نخواهد توانست رابطۀ درستی با اطرافیانش برقرار کند و همین امر باعث میشود که زندگیاش کاملا مختل شود. ما مسئله بروز احساسات را یکی از سرفصلهای مهم برنامۀ آموزشیمان قرار دادهایم.».
درمیان بچههایی که در حاشیۀ شهر زندگی میکنند آدم بااستعداد کم نداریم؛ منتها هیچکس نیست که این استعدادها را کشف و از آنها درجهت درست بهرهبرداری کند.
ابراهیمی میگوید، برای قضاوت دربارۀ این موضوع، این یک ماه و اندی که کلاسها به راه افتاده زمان کمی است، اما در همین مدت کوتاه که برنامههایشان را اجرا میکنند یکی دو مورد حسابی ذهن او و مدرسانش را مشغول کرده است: «مربی طراحی و نقاشی ما یک روز از کلاس بیرون آمد و یک نقاشی جلو من گذاشت و گفت: «درطول همۀ این سالها که هنر تدریس میکنم نخستینباری است که میبینم بچهای هفتهشتساله اینقدر خوب و بینقص از روی مدل نقاشی کشیده، درحالیکه قبل از این کلاسها هیچ آموزشی ندیده است.».
همچنین مدرس کلاس داستاننویسی تعریف میکرد نوشتۀ یکی از بچههای کلاسش کاملا او را منقلب کرده بوده است. به من میگفت: «خانم ابراهیمی! نمیدانم تابهحال کسی به این بچه و استعدادی که دارد توجهی کرده است یا نه.».
این موضوع خیلی مهم است که در جلسۀ دوم یک کلاس آموزشی یک نفر اینچنین استعدادی از خودش نشان بدهد. اینها برای ما نشانههای خوبی است.».
درست است که هدف طرح اوقات فراغت سالن «رسالت» اصلاح و تغییر برخی رفتارهای کودکان و نوجوانان و مهمتر از آن یادگیری مهارتهای نرم زندگی تعیین شده، اما، اگر کمک و حمایت خانوادهها نباشد و رفتارهای پدرها و مادرها تغییر نکند.
بخش زیادی از این آموزشها و مهارتآموزیها به هیچ دردی نخواهد خورد؛ برای همین هم هست که خانم ابراهیمی کلاسهای مشاورۀ خانواده را بهعنوان مکمل طرح اوقات فراغت برگزار میکند.
او توضیح میدهد: «از اول قرار بود که هرروز چهارپنج نفر از خانوادهها بیایند و مشکلاتشان را با ما و مشاورانمان مطرح کنند و راهکار بگیرند. ازآنجاییکه تعداد زیادی از مادرها یا پدرها بچههایشان را با خودشان میآورند که همینجا منتظر بنشینند تا کلاس تمام شود مشاورۀ فردی را به گروهی تبدیل کردیم.
جلسۀ اول یک نیازسنجی انجام دادیم تا متوجه بشویم که چه مشکلاتی بین مادر و پدر و فرزندشان وجود دارد. خیلی جالب بود که دقیقاً همان مشکلات و درگیریهای عاطفی، ارزشی و اخلاقی که مدنظر ما هم بود بیشترین تکرار را داشت.
این نشان میداد ابعاد مربوط به این موارد هنوز در کودک و نوجوان درست پرورش پیدا نکرده است. من دورهای را برای خانوادهها درنظر گرفتم که بخش زیادی از مشکلات یادشده را پوشش بدهد و همانطورکه بچهها دارند آموزشهای لازم را میبینند که ابعاد شخصیتی مدنظر در آنها رشد کند خانوادهها هم طرز رفتارشان را اصلاح کنند. نام دوره را هم «پرورش و رشد اخلاقی کودک و نوجوان» گذاشتیم.».
مسئول طرح جهادی کلاسهای اوقات فراغت در سالن «رسالت» محلۀ سیسآباد بیان میکند: «این کلاس ضمن اینکه ضعف خانوادهها را در اینگونهمسائل پوشش میدهد سبب تداوم کار ما در منزل هم میشود.
اینگونه همۀ آن آموزشهایی که ما به بچهها میدهیم کاملا برایشان درونی و نهادینه میشود؛ مثلا یکی از چیزهایی که ما داریم به هردو گروه آموزش میدهیم همدلی و درک متقابل است.
خیلیها میگفتند: «مگر همدلی هم یاددادن لازم دارد؟!». بله؛ واقعاً نیاز هست که آموزش داده شود، چون ریشۀ خیلی از رفتارهای کودکان و نوجوانان، مانند لجبازی و پرخاشگری، این است که درک متقابلی از رفتار آنها صورت نمیگیرد.
خود بچهها، اگر دراینزمینه ضعف داشته باشند، بعدها در زندگی مشترک برایشان هزارویک مشکل پیش میآید. وقتی بچهای همدلی و درک را بلد باشد میتواند در لحظه خودش را جای پدر و مادر یا خواهر و برادرش بگذارد و رفتارش درقبال آنها را اصلاح کند.».
*این گزارش یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۶ در شماره ۲۶۰ شهرارامحله منطقه سه چاپ شده است.